تموم شد
همه چیز تموم شد
نه تموم نشد ادامه داره فقط من دیگه نیستم
زندگی داره رو شونه هام سنگینی میکنه
همه صورت خندون دوست دارن اما من عاشق چشمیم که صادقانه اشک بریزه
نمیدونم بد آوردم تو این بازی بیا برای همه بده
فقط میدونم که دیگه چیزی منو خوشحال یا ناراحت نمیکنه
زیر بار حصار تهدید و مصلحت و تحقیر و محدودیت شکستم
یه دختر شکشته که آرزوهاش مرد
این کلمه های آخرمه شکستم
وقتی هم عاشق شدم دیدم هر عشقی صورت های مختلفی از یه گرگ بود
گرگ های انسان نمایی که در چشم هاشان فقط نگاه ابلهانه یک حیوان موج میزند
نه عشق خالصانه یک انسان
با امید اومدم تو این دنیا
میخواستم همه چیزو درست کنم
اما امروز...
همه چیطو واگذار کردم
به همون آدمای مصلحتی
تا چرخ مصلحتی این دنیا رو کاملا مصلحتی بچرخونن
دیگه برام اهمیتی نداره چون شکستم همین
هنوز برای شکسته شدن زوده ... تو نباید بشکنی ... به درونت رجوع کن و باطن خودت رو پاک و تمیز کن .. ناخالصیهات رو بگیر و بعد ببین که عشق پاک چطور به سراغت میآد!؟؟
به حرفهام اعتماد کن ... یادت باشه همه حیوونها گرگ نیستند .
سگهای باوفا هم از خانواده گرگها هستند
شاعر میگه روزگار آسوده دارد مردم الوده را دااااااداااااااااش
از عشق بیزارم .... از عاشق شدن ترس دارم...اما باید بود ...این ش ک س ت ن ت خیلی هم بد نیست ...وادارت می کنه از نو بسازی خودت و
البته من زیاد وب گردی نمیکنم ولی اعضای جدید رو نمیشه تنها گذاشت. اونم با این عنوان بلاگ که حتما اعلانه جنگه
عشق چیز بدی نیست ... حتی میتونه آدمو به همه جا برسونه چیزایی که الان برات عشقه میتونه بدن نباشه
عجله نکن سارااااااااااا
سلام..
هر شکستی که ما رو نکشه قوی ترمون میکنه سارا جان..
خوشحالم از دیدنت
منم همینطور
روزی چشمانم و بستم و عاشق شدم . اما حواسم نبود که چه شد. با عشقم به رویاها رفتیم و ....
در یک ان چشمانم را باز کردم ولی....
او رفته بود
افسوس.............
پس چرا ساکتی؟ یه چیزی بنویس د خوب.
آپم
سارا نوشته هات خیلی قشنگه.من همیشه همشون رو می خونم ولی خیلی غمگینن از اونجایی هم که من تورو میشناسم تو اصلا افسرده نیستی ولی نمی دونم چرا اینا رو می نویسی. فهمیدی من کی ام؟راستی می خواستم بت بگم خیلی دلم برات تنگ شده خیلی بی وفایی خیلی.
من از کجا بفهمم؟؟
سارا فکر میکنی واقعا مشکل از مرد بودنه که حتی اسم وبلاگتو عوض کردی
؟ به نظرم مشکل از انسانیته و بعضیا اگه حتی زنم بودن زیاد فرقی نمی کرد
متنای قشنگی تو وبلاگت می نویسی! اصلا فکر نمی کردم با این سنت بتونی اینقدر قوی بنویسی
حالا هی ۱۷ساله بودنمو بزنین تو سرم من یه خانم ۱۷ ساله هستم همه ی اینارم خودم نوشتم
آپم
اینها همش تناقضه. این پائین میگی برای کسی که دستاش از خورشید گرمتره اون بالا گرگه. البته من که خودم مردم
زودتر از اینا اینو فهمیدم.
فرصت بده. درست میشه. 2 هفته بد همه چی یادت میره
اولا که دومی به اولی ربط نداره دوما عشق به مرد جماعت ربط نداره سوما ابله اون راجع به جامعه است اون یکسی شخصیه
سلام از شما دعوت میکنم که به وبلاگ من سر بزنید و نظر بدهید ممنونم
در ضمن در مورد ضد مرد بودن چندان موافق نیستم با این که هر چه میکشیم از مردهاست !
شکست مقدمه پیروزیست
به من هم سر بزنی خوشحال میشم . آپم
سلام
بابا این رفتن هیچیو دوا نمیکنه باش وهرچی میخوای اینجا بگو
سلام دوست عزیز
اگه ازپست جدید سایت سلامت روان دیدن نفرمودید ، در وب زیر منتظرحضور گرمتون هستم و پیشاپیش ازاظهارنظردوستانه اتان، صمیمانه سپاسگزارم.
با تشکر و تقدیم احترام – احمد فلاح
www.affa110.blogfa.com
ابله رو خوب اومدی.
آپم
کوه با اولین سنگ آغاز میشود و انسان با اولین درد
بعد از اینکه انسان شدنت آغاز شد زندگیت مثل من میشه اشک اشک اشک... اینو موقعی میفهمی که خیلی دیر شده...
سلام اگر با کل کل موافقی بدو بیا عضو شو که منتظرتم بدو[بوسه]
سلام عزیزم
عشق هست همیشه حضور داشته تو این دنیا ولی
آدما همیشه تنهان
بارها به این نتیجه رسیدم
دنیا دوروره سارا جون
از آشنایی باهات خوشحال میشم گلم
تازه داری میشی مثل من
منم ازهمه چیز بریدم البته نه این که بگم بریدم نه اتفاقا زندگی قشنگ تری ازقبل دارم
قشنگ می نویسی
سلام
خوشحال میشم اگه تشریف بیاری به ولاگم
امیدوارم موفق باشی